چند قدم مانده به پاییز 
و تردیدی ناتمام 
من همگام با روزگار 
و تویی که به اجبار پاییز گونه 
لباس زرد پوشیده ایی
من زرد ...
احوالم زرد ...
روزگارم زرد ...
میشود بیایی و خلاصم کنی 
از این نکبت بی روح عاطفه 
سالهاست با این زردی جان میگیرم 
رهایم کن رها ...